بـ ـعـضے حـ ـرفـهـ ـا رو نـمـیـشـﮧ اسـ امـ اسـ کـرב

نـ ـمـیــ ـشـﮧ تـ ـو چـ ـت تـ ـایــپــ کـرב

نـمـیـشــ ــﮧ پـــ ـ ـ ـ ـاے تــلـفـ ـن گــفـتــ :

بـعـضے حـرفـهـا فـقـطـ واسـﮧ وقـتـیــﮧ کـﮧ اوטּ و بـغـلـشـ کرבے

از مترسکی سوال کردم:
آیا از تنها ماندن در این مزرعه بیزار نشده ای؟
پاسخ داد: در ترساندن دیگران برای من لذتی
به یاد ماندنیست پس من از کار خود راضی هستم
و هرگز از آن بیزار نمی شوم!
اندکی اندیشیدم و سپس گفتم: راست گفتی
من نیز چنین لذتی را تجربه کرده بودم!
گفت: تو اشتباه می کنی زیرا کسی نمی تواند
چنین لذتی را ببرد مگر آنکه درونش مانند من با
کاه پر شده باشد...!!!

بی قراری هایم !
پاییز می خواهد و
چشم های عاشقت ...
نگاهت را از
من نگیر . . .

کـَــفـش هایت کو؟؟!!












می خواهم آن ها را بردارم






تا تو هم مثل بی وفایان،






هـَــوَس رفتن نکنی...

نه آرامش می خواستم
و نه عشق
فقط می خواستم
امواج نگاهت را به ساحل برسانم
تا تو آرام شوی !

"نیلوفر مشفق"

دیدی چه حس خوبی داری وقتی بارون می باره !!!
..... دوست داری تمام قطره هاشو جمع کنی تو دستت ... مال خودت ...
.....
فکر کنم وقتی که من می بارم ، خدا هم همچین حسی داره ....
... تموم اشکام رو دوست داره جمع کنه ..... مال خودش !...