یافتن پست: #شاهرگ

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

من غرورم را به راحتی به دست نیاورده ام


که هر وقت دلت خواست خردش کنی


غرور من اگر بشکند


با تیکه هایش شاهرگ زندگی تو را نیز خواهد زد

دیدگاه  •   •   •  1394/02/15 - 18:44
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



من غرورم را به راحتی به دست نیاورده ام

که هر وقت دلت خواست خردش کنی…!!!

غرور من اگر بشکند…

با تیکه هایش شاهرگ زندگی تو را نیز خواهد زد…




دیدگاه  •   •   •  1393/01/22 - 22:06
+2
fereshte
fereshte
با توام ... میفهمی؟؟
من غرورم را براحتی بدست نیاوردم
ک هروقت دلت خواست خردش کنی...!
غرور من اگر بشکند
با تکه هایش
شاهرگ زندگی تو را نیز خاهم زد...
دیدگاه  •   •   •  1393/01/20 - 14:30
+3
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi


غرور من اگر بشکند… با تیکه هایش شاهرگ زندگی تو را نیز خواهد زد…


دیدگاه  •   •   •  1392/07/25 - 13:05
+2
انگار که شاهرگ احساسم را زده باشی …
بند نمی اید..
دوست داشتنت .


دیدگاه  •   •   •  1392/07/24 - 19:36
+5
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

مواظب خودت باش …
یک تار موی تو شاهرگ من است !


دیدگاه  •   •   •  1392/06/4 - 00:28
+5
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

از این شب های بی پایان، چه می خواهم به جز باران
که جای پای حسرت را بشوید از سر راهم نگاه پنجره رو به کویر آرزوهایم و تنها غنچه ای در قلب سنگ این کویر انگار روییده...
به رنگ آتشی سوزان تر از هرم نفسهایت،
دریغ از لکه ای ابری که باران را به رسم عاشقی بر دامن این خاک بنشاند نه همدردی،
نه دلسوزی، نه حتی یاد دیروزی... هوا تلخ و هوس شیرین
به یاد آنهمه شبگردی دیرین،

میان کوچه های سرد پاییزی
تو آیا آسمان امشب برایم اشک می ریزی؟
ببارو جان درون شاهرگ های کویر آرزوهایم تو جاری کن که من دیگر برای زندگی از اشک خالی و پر از دردم ببار امشب!
من از آسایش این سرنوشت بی تفاوت سخت دلسردم
.
ببار امشب که تنها آرزوی پاک این دفتر گل سرخی شود روزی!
ودیگر من نمی خواهم از این دنیا نه همدردی،
نه دلسوزی، فقط یک چیز می خواهم!
و آن شعری
به یاد آرزوهای لطیف و پاک دیروزی...  

دیدگاه  •   •   •  1392/06/3 - 23:37
+7
*elnaz* *
*elnaz* *
من غرورم را به راحتی بدست نیاوردم که اگه دلت خواست خردش کنی . . . غرور من اگر بشکند با تکه هایش شاهرگ زندگی تو را نیز خواهم زد . . .


2 دیدگاه  •   •   •  1392/05/23 - 18:10
+6
saman
saman
در CARLO
احساس میکنم سیاهی و زشتی چهری اطرافیانم را پوشانده است..احساس میکنم ظلمت سیاهی خیانت دروغ تباهی تا آنجا در قلب اطرافیان و دوستانم فرو رفته است که به شاهرگ هایشان نیز رسیده است.خداوندا!این سرنوشتی که برای رقم خورده است آنچنان تلخ است که دلم می خواهم از ته دل فریاد بزنم و به آن لعنت بفرستم
دیدگاه  •   •   •  1392/05/12 - 16:25
+2
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

از این شب های بی پایان،

چه می خواهم به جز باران

که جای پای حسرت را بشوید از سر راهم

نگاه پنجره رو به کویر آرزوهایم

و تنها غنچه ای در قلب سنگ این کویر انگار روییده...

به رنگ آتشی سوزان تر از هرم نفسهایت،

دریغ از لکه ای ابری که باران را

به رسم عاشقی بر دامن این خاک بنشاند

نه همدردی،

نه دلسوزی،

نه حتی یاد دیروزی...

هوا تلخ و هوس شیرین

به یاد آنهمه شبگردی دیرین،

میان کوچه های سرد پاییزی

تو آیا آسمان امشب برایم اشک می ریزی؟

ببارو جان درون شاهرگ های کویر آرزوهایم تو جاری کن

که من دیگر برای زندگی از اشک خالی و پر از دردم

ببار امشب!

من از آسایش این سرنوشت بی تفاوت سخت دلسردم.

ببار امشب

که تنها آرزوی پاک این دفتر

گل سرخی شود روزی!

ودیگر من نمی خواهم از این دنیا

نه همدردی،

نه دلسوزی،

فقط یک چیز می خواهم!

و آن شعری

به یاد آرزوهای لطیف و پاک دیروزی...  


دیدگاه  •   •   •  1392/04/23 - 16:40
+5
صفحات: 1 2 پست بیشتر

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ