یافتن پست: #نشست

*elnaz* *
*elnaz* *
من کلافه , گیج , تنها ساکت و آروم مثل همیشه با یه فنجون قهوه گوشه ای از اتاقم نشسته ام.. صدای آهنگ مورد علاقمون فضای اتاقمو پر کرده... نیستی... نیستی و نمیدانی چه لذتی دارد سیگار بعد از تو !


دیدگاه  •   •   •  1392/06/7 - 23:55
+8
.:SaRa:.
.:SaRa:.
مامانم توی حال خوابیده بود منم تلویزیونو خاموش کردم سعی کردم سر و صدا نکنم ، رفتم توی آشپزخونه نشستم مثل کوزت واسه دل خودم داشتم سبزی پاک می کردم که یهو زنگ آیفونو زدن !
دیدم مامانم به تاخت پرید گوشی آیفونو ورداشت گفت کیه ؟ یارو گفت : لباس کهنه کفش کهنه دارین ؟ مامانم هرچی از دهنش درومد به یارو گفت بعدم کلی فحش بار من کرد که چرا خونه اینقدر ساکته آدم از خواب می پره هول میکنه ؟
ینی خدا آمریکارو لعنت کنه با این تحریماش …
دیدگاه  •   •   •  1392/06/7 - 17:35
+5
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

دیدم در آن کویر درختی غریب را ّ
محروم از نوازش یک سنگ رهگذر
تنها نشسته ای بی برگ و بار زیر نفسهای آفتاب
در التهاب
در انتظار قطره باران در آرزوی آب ابری رسید چهر درخت از شعف شکفت
دلشاد گشت و گفت ای ابر ای بشارت باران آیا دل سیاه تو از آه من بسوخت؟
غرید تیره ابر
برقی جهید و چوب درخت کهن بسوخت چون آن درخت سوخته ام
در کویر عمر
ای کاش خاکستر وجود مرا با خویش می برد
باد
باد بیابانگرد ای داد دیدم که گرد باد حتی خاکستر وجود مرا با خود نمی برد

دیدگاه  •   •   •  1392/06/7 - 12:17
+6
.:SaRa:.
.:SaRa:.
یه بار بابام گفت برو چایی بریز ، منم گفتم تو نزدیکتری به آشپزخونه تو برو بریز بیار بخوریم !
پا شد رفت اون سر پذیرایی نشست گفت حالا تو نزدیک تری ، تو برو بریز بیار بخوریم …
دیدگاه  •   •   •  1392/06/7 - 12:11
+4
saman
saman

ای یار کجایی که در آغوش نه ای


امشب برِ ما نشسته چون دوش نه ای


ای سرو روان و راحت نفس و روان


هر چند که غایبی فراموش نه ای

دیدگاه  •   •   •  1392/06/7 - 10:45
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
مـטּ بـدم ..
تـو خـوب باش ..
دیگـر ، سراغـم را نگیـر
مـטּ خـودم را جایـے در ایـטּ زندگـے گم ڪرده ام
دنبالـم نگرد ..
پیدایـم نمے ڪـنی ...
نفـس بـڪش ..
بہ جای مـטּ هم اگر توانستـے مـہربانـے ڪטּ
و بعد از مـטּ ..
شب ها بہ ستاره ام لبخنـد بـزטּ
و ماه ڪـہ ڪامـل شد ،
از جانب مـטּ آرزویـے ڪטּ
خـودت هم منّت بر سرم بگـذار
و فرامـوش ڪטּ ڪـہ زمـانـے بـوده ام
خـودم نیـز ،
چـنیـטּ حل شده ام ،
مثل یڪـ معمّا ..

با ایـטּ همہ فـراموشم نڪטּ
وقتے در بـرِ معشوقہ ات نشستہ اے
و بہ ماه نگاه مـے ڪنـے ..

●•• بـــے فــَـرב ا .. ●••
دیدگاه  •   •   •  1392/06/6 - 19:52
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
وقتی که دیگر نبود ،

من به بودنش نیازمند شدم.

وقتی که دیگر رفت ،

من در انتظار آمدنش نشستم.

وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد ،

من او را دوست داشتم.

وقتی که او تمام کرد ،

من شروع کردم .

وقتی او تمام شد ،

من آغاز شدم .

و چه سخت است تنها متولد شدن ،

مثل تنها زندگی کردن

مثل تنها مردن …
دیدگاه  •   •   •  1392/06/6 - 18:54
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ی بار با یه بنده خدایی دعوام شد در حد خون ریزی!!! بعد یهو دیدم وسط دعوا نشست شروع کرد خندیدن
گفتم واسه چی میخندی؟؟
گفت چرا وقتی مشت میزنی مثل این فیلم هندیا صداشم در میاری؟؟؟
منومیگی یکی خوابوندم توگوششو گفتم:تا تو باشی دیگه ب روم نیاری!
دیدگاه  •   •   •  1392/06/6 - 18:32
+3
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi


امروز با خدا دعوام شد ... با هم قهر کردیم ... گوشه ای نشستم و کمی گریه کردم و بعد خوابیدم ... بیدار که شدم مادرم گفت: دیشب خواب بودی تا صبح آسمون بارون بارید ...


دیدگاه  •   •   •  1392/06/6 - 12:10
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
داستان واقعی:

زن و شوهره با هم قهرند و با کنایه با هم حرف میزنند ...

زنه ناهار نمیپزه، مرده میاد خونه میگه ناهار نپختی؟؟؟
زنه: بعله دیگه جدیدا اینطور شده

یه ساعت بعد:

زنه به مرده میگه: چرا قبض تلفن رو ندادی تلفن قطع شده؟
مرده: بعله دیگه جدیدا اینطور شده

عصر:

مرده: چرا شلوارمو نشستی؟ با دوستام قرار دارم
زنه: بعله دیگه جدیدا اینطور شده

شب زنه و مرده داشتند سریال میدیدند بچه 9 سالشون میاد سیم انتن تلوزیون رو قطع میکنه، هر دوشون سر بچه داد میزنند دیوونه شدی؟

بچهه: بعله دیگه جدیدا اینطور شده
دیدگاه  •   •   •  1392/06/5 - 17:43
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ