شب که می شود
بساطِ رویا می گستراند
خیالت در دلم
و تا گرگ و میش چشمها
مرا با قطار آرزو ها
راهی تو می کند
از سد حادثه ها می گذراند
و مرا تا ایستگاه آخر
که آن را عشق خوانند
مسافر می کند
و در آن ایستگاه متروک
تا سقوط خورشید
صدای پای تو را
انتظار می کشم...
1 امتیاز + /
0 امتیاز - 1390/12/17 - 18:05