مبهـوت يك شـِكست ، مغلوب يك اتِفاق
مصلوب يك عــِشق ، مفعول يك تاوان
خـُرده هايـَش را باد دارد ميبـَرد
و او فقـط خاطراتـَش را مُحكم بَغل گـِرفته
بيـا آخرين شاهكارت را بيبين
مـُجسمه اي ساخـته اي به نـام
" مـَــــــــــــــــــــــــــــــــن "
3 امتیاز + /
0 امتیاز - 1390/12/23 - 20:09 در
تب عشق