گفتی چشمها را باید شست ! شستم ولی..... گفتی جور دیگر باید دید! دیدم ولی..... گفتی زیر باران باید رفت رفتم ولی... او نه چشم های خیس و شسته ام را ،نه نگاه دیگرم را هیچکدام را ندید فقط در زیر باران با طعنه ای خندید و گفت : دیوانه ی باران زده
3 امتیاز + /
0 امتیاز - 1390/12/27 - 16:47