دل ُ روزنامه پیچیدم ، توی جعبه ای گذاشتم...

خوب و محکم اونو بستم ، راه دیگه ای نداشتم

بردمش اداره ی پست ، دادمش برات بیارن...

دل ُ تحویل نگرفتن ، پیش ِ بسته ها بزارن

گیر دادن دلت بزرگ ِ ، نمی شه اونو فرستاد...

مونده بودم چه کنم من ، دل من یاد تو افتاد

یاد ِ اون روزی که قلبت یه دفعه مثه یه سنگ شد...

خاطراتت یادم اومد، دل ِ من دوباره تنگ شد

حالا من این دل ِ تنگ ُ میدمش برات بیارن...

این دفعه می شه فرستاد ، انگاری حرفی ندارن

دل ِ من قد ِ یه دنیا تو رو دوست داره همیشه...

پیش ِ من باشی، نباشی، عاشق ِ هیشکی نمی شه{-35-}
6 امتیاز + / 0 امتیاز - 1390/12/27 - 20:10

(6 )