اگر مراد تو اي دوست نامرادي ماست

مراد خويش دگر باره من نخواهم خواست

عنايتي كه تو را بود اگر مبدل شد

خلل‌پذير نباشد ارادتي كه مراست

ميان عيب و هنر پيش دوستان قديم

تفاوتي نكند چون نظر به عين رضاست

مرا به هرچه كني دل نخواهي آزردن

كه هرچه دوست پسندد به جاي دوست رواست

هزار دشمني افتد ميان بدگويان

ميان عاشق و معشوق دوستي برجاست

جمال در نظر و شوق همچنان باقيست

گدا اگر همه عالم بدو دهند گداست

مرا به عشق تو انديشه از ملامت نيست

اگر كنند ملامت نه بر من تنهاست

غلام قامت آن لعبت قباپوشم

كه از محبت رويش هزار جامه قباست

بلا و زحمت امروز بر دل درويش

از آن خوش است كه اميد رحمت فرداست
4 امتیاز + / 0 امتیاز - 1391/01/07 - 19:36

(4 )