ماه محرم مداح اومده بود تو محله داشت سوسن خانم رو اجرا مي كرد :
حرم طلا ! امام حسين ! ميميرم برات ! مي خوام بيام دم حرمتون ! دست بزنم به ضريحتون !
شدم عاشق شمشيرتون ! مي خوام بيام در رکابتون !
حالا مي خوام بيام جنگ بکنم نگو نه نگو نميشه !
اين قلب من عاشقته عاشق ترم ميشه !
حالا جنگ ! خون ! کو اعظم ؟ بابا اسمش يزيده نه اعظم !
حالا يزيده ، وزيده ، خزيده ، پزيده !
هر چي باشه يزيد باشه !
يزيد خره يه دونه باشه !
کفشاي سياه پاشه !
ملت نمي دونستن بايد سينه بزنن يا قر بدن ؟!
5 امتیاز + /
1 امتیاز - 1391/01/15 - 17:27 در
اعترافای باحال