عاشق نگاه خيره به ديوارم
عاشق گم شدن و به اوج رسيدن در خيال هستم
من عاشق سادگي شعرهاي سهرابم و عاشق غناي حافظ
من عاشق صداي مادرم هستم
عاشق آرامشي که به من مي بخشد
عاشق موسيقي ام
من عاشق نواختن هم هستم
و روزي من خواهم نواخت
غم هاي دلم را خواهم نواخت و شکستنش را به تار خوام کشيد
من عاشق لحظات غروبم و عاشق برگ زرد خزان
عاشق خش خش برگ ها زير پاي يک عاشق دل شکسته ام
شايد اين برگ ها هم تابع دل اوست ... !
در آخر اينکه من همراه غروب عاشق مي شوم و همه طول شب را
عاشق مي مانم
به سرزمين خيال مي روم و از عشق مي نويسم
از احساس خوب عاشق بودن
من عاشق همين احساسم همين
11 امتیاز + / 0 امتیاز - 1391/01/16 - 20:53 در عارفانه ها

(11 )