یکی از دوستام می گفت : یه پشه اومده بود تو اتاقم اومدم بزنم تو سرش تا صدا سگ بده تا منو دید گریش گرفت بهم گفت این رسم مهمون نوازی نیست من 6 ماه نبودم فکر کردم دم در برام میخوای گاوی گوسقندی چیزی بکشی تو بی معرفت حتی یه پارچه هم نصب نکردی دستاشو باز کرد و منو بقل کرد گفت دلتنگت بودم رفیق بهش گفتم بیا یه خورده دم گوشم ویز ویز کن اصلا صداش مثل لالایی دلنشین بود الانم چایی و شیرینی و اجیلشو خورده و تخت خوابیده بیچاره حق داشت خسته راه بود فردا قراره از خاطرات 6 ماه گذشتش برام بگه...
9 امتیاز + /
0 امتیاز - 1391/01/18 - 19:55