روزی عقابی خسته داشت پرواز میکرد که ناگهان گنجشکی میره طرفش میگه:

کاکا وسعت پر رو حال میکنی؟ عقابه میگه: برو حوصلتو ندارم!

گنجشکه بازم پیله میکنه میگه: کاکا وسعت بال رو حال میکنی؟

عقابه بازم میگه: برو حوصلت و ندارم و گرنه میام یه کاری میکنم پرات بریزه

! گنجشکه میگه: مردی بیا! عقابه میره طرف گنجشکه میزنه پراشو میرزونه

گنجشکه در حال افتادان میگه کاکا هیکل و حال میکنی!
1 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/03/05 - 11:55

(1 )