من محتاج درک شدن نیستم،دردم می آید خر فرض شوم.

دردم می آید آنقدر خوب سر وجدانت کلاه میگذاری،

و هر بار که آزادیم را محدود میکنی،

می گویی من به تو اطمینان دارم اما اجتماع خراب است،

نسل تو هم که اصلا مسئول خرابی هایش نبود.

میدانی ؟ دلم از مادر هایمان می گیرد،

بدبخت هایی بودند، که حتی می ترسیدند باور کنند حقشان پایمال

شده.

خیانت نمیکردند، نه برای اینکه از زندگی راضی بودند،نه، خیانت هم

شهامت میخواست .

نسل تو از مادر هایمان همه چیز را گرفت،جایش النگو داد.

مادرم از خدا میترسد، از لقمه ی حرام میترسد، از همه چیز میترسد،

تو هم که خوب می دانی ترساندن بهترین ابزار کنترل است.

دردم می آید این را هم بخوانی میگویی اغراق است.

ببینم فردا که دختر مردم زیر پاهای گشت ارشاد به جرم موی بازش

کتک می خورد،باز هم همین را میگویی

ببینم آنجا هم اندازه ی درون خانه، غیرت داری ؟؟

دردم می آید که به قول شما تمام زن های اطرافتان خرابند،و آنهایی هم

که نیستند همه فامیل های خودتانند.

مادرت، اگر روزی جرات پیدا کردی ازش بپرس بیچاره سرخ می شود و

جوابش را،باور کن به خودش هم نمی دهد.

دردم می آید.

از این همه
4 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/04/14 - 22:16

(4 )