خسته از عشق بازی با واژه ها
یک دل سیر لال می شوم
و تنها خیره می مانم
به لبهایت .
و انتظار
که نام من چرا جاری نمی شود .
از من چه انتظاری داری ؟
از بس برایت مرده ام ،
از بس کلمات را قربانی کرده ام ،
بوی تعفن گرفته دستانم .
لال شده ام و لال می مانم .
برای اینکه دیگر لبهایم از نجوای نام تو
گُر نگیرند .
و من خسته ام .
از تو
و دنیای تو .
دیوانه شده ام
از بس به تو فکر کرده ام .
دیوانه شده اند
کلمات ، واژه ها
از بس نام تو را تکرار کرده اند .
و من
سخت تلاش می کنم
که تا ابد لال بمانم .
برای اینکه دیگر ٬هرگز نگویم
دوستت دارم
4 امتیاز + /
0 امتیاز - 1392/04/15 - 11:09 در
CARLO