کاش بودي!
که مرا درک کني...
کاش بودي!
که به حرف دل من گوش کني،
لحظه اي!
...
ثانيه اي!
باشي تو و سپس باز مرا ترک کني.
کاش مي شد که بيايي اينجا ،
نه براي همه ثانيه ها!
فقط! اندازه يک تنهايي.
(دوست) اي مرهم درد دل من ،
ياد تو گرمي سرد دل من ،
(دوست) اي حجم حضورت خالي ،
دست تو سبزي زرد دل من...
کاش بودي!
که سرم را بگذاري روي زانوي پر از مهر خودت
و به دستي که نفهميدم چيست.
بکشي دست به موهاي پريشاني من.
کاش بودي که به تو تکيه کنم ،
پشت من باشي و حامي دلم ،
دست بر شانه من بگذاري ،
پر کني خانه خالي دلم...
کاش بودي!
که اميدم بخشي
در هجوم همه حادثه ها...
کاش بودي!
ولي افسوس که جايت خاليست،
جاي آن تکيه گه شانه من
و حضور سبزت آرزوييست در اين خانه ويرانه من!
6 امتیاز + /
0 امتیاز - 1392/04/17 - 14:58