پسری دختر زیبایی رو تو خیابون دید.... شیفته اش شد .... چند ساعتی باهم تو خیابون قدم میزدند ...

که یهویه مازراتی جلوی پاشون ترمز کرد . . .

دختره به پسر گفت :

خوش گذشت اما من همیشه نمیتونم پیاده راه برم .... کار نداری؟!! بای ...!

دختره نشست تو ماشین

راننده بهش گفت : خانوم ببخشید میشه پیاده بشی؟ ... من راننده این اقا هستم !!!!
5 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/04/17 - 21:56

(5 )