شبها دیو سیاهی پشت پنجره سرک می کشید
تو را که می دید
بخار میشد و به هوا می رفت
امشب تو نیستی و این دیو
چه چشمهای بی رحمی دارد....
فلوت زن دیگر فلوت نمی زد
دیوار پشت سرش آنقدر نت شنیده بود
که خوابش بگیرد...
2 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/04/20 - 21:49

(2 )