باران و چتر و شال و شنل بود و ما دو تا... جوی و دو جفت چکمه و گِل بود و ما دو تا... وقتی نگاه من به تو افتاد، سرنوشت تصدیق گفتههای «هِگِل» بود و ما دو تا... روز قرارِ اوّل و میز و سکوت و چای سنگینی هوای هتل بود و ما دو تا افتاد روی میز ورقهای سرنوشت فنجان و فال و بیبی و دِل بود و ما دو تا کمکم زمانه داشت به هم می رساندمان در کوچه ساز و تمبک و کِل بود و ما دو تا
تا آفتاب زد همه جا تار شد برام دنیا چه قدر سرد و کسل بود و ما دو تا، از خواب میپریم که این ماجرا فقط یک آرزوی مانده به دِل بود و ما دو تا...
7 امتیاز + /
0 امتیاز - 1392/04/30 - 02:57 در
یکی بود ... یکی نبود