یه پشه اومده بود تو اتاقم اومدم بزنم تو سرش تا صدا سگ بده تا منو دید گریه اش گرفت بهم گفت این رسم مهمون نوازی نیست من 6 ماه نبودم فکر کردم دم در برام میخوای گاوی گوسفندی چیزی بکشی توی بی معرفت حتی یه پارچه هم نصب نکردی !دستاشو باز کرد و منو بغل کردگفت دلتنگت بودم رفیـــــــــــــــق بهش گفتم بیا یه خورده دم گوشم ویز ویز کن...اصلا صداش مثل لالایی دلنشین بود.الانم چایی و شیرینی و آجیلشو خورده وتخت خوابیده بیچاره حق داشت خسته راه بود.فردا قراره از خاطرات 6 ماه گذشتش برام بگه
3 امتیاز + /
0 امتیاز - 1392/04/31 - 17:00 در
CARLO