دیگر نگاه وصف بهاری نمی کند شرح خزان دل به نگاه زبانش است من دل بخواه خویش نجستم ولی خدا با هر کس آن دهد که به جان دل بخواهش است من کیستم ؟ اسیر محبت گدای عشق وز ملک دل که حسن و هنر پادشاهش است در شهر ما گناه بود عشق و شهریار زندانی ابد به سزای گناهش است
2 امتیاز + /
0 امتیاز - 1392/05/04 - 12:15 در
یکی بود ... یکی نبود