M 0 R i c A R L0
moricarlo
فعال ترین و برترین کاربر بیاتویونی
شب دوم ماه رمضون بود<img src=" />منم شبش دیر اومده بودم خونه خیلی خسته بودم تازه خوابم برده بود<img src=" /> که دیدم یکی داره بالاسرم باهام شوخی میکنه و قلقلک میده کف پامو<img src=" /> فکر کردم داداشمه گفتم کرم نریز پدر سگ<img src=" /> یهو چشمو باز کردم دیدم بابامه<img src=" /><img src=" /><img src=" />، بابای ما هم قاطی بلند بلند مادرمو صدا ز{-68-}د: خانوووووووم بیا تحویل بگیر پسرت به من میگه پدر سگ! مادر ما هم بنده خدا تازه از خواب پاشده بود حالیش نبود <img src=" />گفت غلط کرده، پدر سگ خودشه<img src=" /> بابام گفت تو نمیخواد طرفداری کنی غذاتو بپز <img src=" /><img src=" /><img src=" />
6 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/05/05 - 13:43 در CARLO
دیدگاه
NEGAR1992

{-33-}

1392/05/5 - 13:45
saman

{-18-}

1392/05/5 - 13:46

(6 )