ساعت 3 شب بود که صدای تلفن، پسر را از خواب بیدار کرد.
پشت خط مادرش بود، پسر با عصبانیت گفت: چرا این وقت شب
مرا از خواب بیدار کردی؟
مادر گفت: ۲۵ سال قبل در همین موقع، شب تو مرا از خواب بیدار
کردی فقط خواستم بگویم تولدت مبارک.
پسر از اینکه دل مادرش را شکسته بود تا صبح خوابش نبرد.
صبح سراغ مادرش رفت. وقتی داخل خانه شد مادرش را پشت
میز تلفن با شمع نیمه سوخته یافت..
ولی مادر دیگر در این دنیا نبود...
6 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/05/05 - 14:19 در حــرفـــهــای دلــتــنگــی
دیدگاه
saman

نذار از این پستا من مو به تنم سیخ میشه

1392/05/5 - 14:24
NEGAR1992

ببخشید

1392/05/5 - 14:27

(6 )

باز نشر