دختری از پسری پرسید : آیا من نیز چون ماه زیبایم ؟

پسر گفت : نه ، نیستی 

دختر با نگاهی مضطرب پرسید : آیا حاضری تکه ای از قلبت را تا ابد به من بدهی ؟

پسر خندید و گفت : نه ، نمیدهم 

دختر با گریه پرسید : آیا در هنگام جدایی گریه خواهی کرد ؟

پسر دوباره گفت : نه ، نمیکنم 

دختر با دلی شکسته از جا بلند شد در حالی که قطره های الماس اشک چشمانش را نوازش میکرد 

اما پسر دست دختر را گرفت ، در چشمانش خیره شد و گفت :

تو به انداره ی ماه زیبا نیستی بلکه بسیار زیباتر از آن هستی

من تمام قلبم را تا ابد به تو خواهم داد نه تکه ای کوچک از آن را

و اگر از من جدا شوی من گریه نخواهم کرد بلکه خواهم مرد... 
4 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/05/07 - 11:40 در CARLO

(4 )