Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
A-Sh-F
پزشک معتمد بیاتویونی

بوسه
شب دو دلداده در آن کوچه ی تنگ

مانده در ظلمت دهلیز خموش
اختران دوخته بر منظره چشم
ماه بر بام سراپا شده گوش

در میان بود به هنگام وداع
گفتگویی به سکوت
و به نگاه
دیده ی عاشق و لعل لب یار
دل معشوقه و غوغای نگاه
عقل رو کرد به تاریکی ها
عشق همچون گل مهتاب شکفت،
عاشق تشنه لب بوسه طلب
هم چنان شرح تمنا می گفت
سینه بر سینه ی معشوق فشرد
بوسه ای زان لب شیرین بربود
دختر از شرم سر انداخت به زیر ناز می کرد،ولی راضی بود!
اولین بوسه ی جان پرور عشق
لذت انگیزتر از شهد و شراب
لاجرم تشنه ی صحرای فراقبه یکی بوسه نگردد سیراب
نوبت بوسه ی دوم که رسید،دخترک دست تمنا برداشت
عاشق تشنه که این ناز بدید
بوسه را بر لب معشوق گذاشت!
فریدون [!]

4 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/05/07 - 12:51 در یکی بود ... یکی نبود

(4 )