نمی دانم چه می خواهم خدایا •
به دنبال چه می گردم، شب و روز •
چه می جوید نگاه خسته من •
چرا افسرده است این قلب پر سوز؟
***** •
ز جمع آشنایان می گریزم •
به کنجی می خزم، آرام و خاموش •
نگاهم غوطه ور در تیرگی ها •
به بیمار دل خود می دهم گوش
***** •
گریزانم از این مردم که با من •
به ظاهر همدم ویکرنگ هستند •
ولی در باطن از فرط حقارت •
به دامانم دو صد پیرایه بستند
***** •
از این مردم که تا شعرم شنیدند •
به رویم چون گلی خوشبو شکفتند •
ولی آن دم که در خلوت نشستند •
مرا دیوانه ای بد نام گفتند
***** •
دل من، ای دل دیوانه من! •
که می سوزی از این بیگانگی ها •
مکن دیگر ز دست غیر فریاد •
خدا را بس کن این دیوانگی ها
5 امتیاز + /
0 امتیاز - 1392/05/11 - 22:22 در
یکی بود ... یکی نبود