Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
A-Sh-F
پزشک معتمد بیاتویونی

دخترک برگشت چه  بزرگ شده بود
پرسیدم : پس کبریت هایت کو؟ پوزخندی  زد!
گونه اش آتش بود ، سرخ ، زرد
... گفتم: میخواهم امشب با کبریتهای  
تو ، این سرزمین را به آتش بکشم
!!
دخترک  نگاهی انداخت ، تنم لرزید...
گفت : کبریت هایم را نخریدند
!
سالهاست  تن می فروشم
! می خری؟؟؟!

5 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/05/12 - 11:51 در یکی بود ... یکی نبود

(5 )