گلهاش توی دستش بود,نشسته بود لب جدول رفتم نشستم کنارش گفتم:برای چی نمیری گلات رو بفروشی؟ گفت:بفروشم که چی؟ تا دیروز میفروختم که با پولش ابجیمو ببرم دکتر دیشب حالش بد شد و مرد با گریه گفت:تو میخواستی گل بخری؟ گفتم:بخرم که چی؟ تا دیروز میخریدم برای عشقم امروز فهمیدم باید فراموشش کنم…! اشکاشو که پاک کرد,یه گل بهم داد با مردونگی گفت:بگیر باید از نو شروع کرد تو بدون عشقت,من بدون خواهرم…!..
4 امتیاز + /
0 امتیاز - 1392/05/14 - 00:47