یادت هست مادر؟ اسم قاشق را گذاشتی :هواپیما .قطار.کشتی
تا یک لقمه بیشتر بخورم
یادت هست مادر؟ شدی خلبان ملوان لوکوموتیوران.
میگفتی بخور تا بزرگ بشی!
ومن عادت کردم هرچیزی را بدون آنکه دوست داشته باشم قورت بدهم …!
حتی بغض های نترکیده ام را …!
(2 ) |