ای غایب از نظر به خدا می سپارمت
جانم بسوختی و بدل دوست دارمت
تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک
باور مکن که دست زدامن بدارمت
محراب ابرویت بنما تا سحرگهی
دست دعا برآرم و در گردن آرمت
صد جوی آب بسته ام ازدیده در کنار
بربوی تخم مهر که در دل بکارمت
خونم بریخت و از غم عشقم خلاص داد
منت پذیر غمزه خنجر گذارمت
می گریم و مرادم از این سیل اشکبار
تخم محبت است که در دل بکارمت
(نجیب زاده)
(1 ) |