الهي كه خودم يه تنه فداي همه پدرمادراي ايروني برم ولي خدايش پربي راهم نيست
1- بعنوان مثال بچه غربي سرفه ميكند. مادر يك دستمال درميآورد و به بچه ميدهد
بچه شرقي شديد سرفه ميكند. مادر به او ميگويد "نكن". بعد هم بچه را دعوا ميكند. بچه حالا علاوه بر سرفه، زِر هم ميزند..
2- بچه غربي غر ميزند و نميخواهد از مغازه بيرون برود. پدر به او ميگويد كه راه خروج را بلد نيست و از بچه ميخواهد خروجي را نشانش بدهد. بچه يورتمه كنان بطرف در ميرود و خوشحال است. احساس ميكند كار مهمي انجام ميدهد.
بچه شرقي غر ميزند و نميخواهد از مغازه بيرون برود. او را بزور و كشان كشان بيرون ميبرند. بچه زِر ميزند.بچه شرقي غر ميزند و نميخواهد از مغازه بيرون برود. قربان صدقهاش ميروند و وعده شكلات و بستني ميدهند. بچه رشوه را قبول ميكند. همچنان غر ميزند و از مغازه خارج ميشود. مشغول چانهزدن بر سر تعداد بستني است.
3- بچه غربي در مدرسه دعوا كردهاست. داستان را براي مادر تعريف ميكند. مادر گوش ميدهد، اما عكسالعملي نشان نميدهد.
بچه شرقي در مدرسه دعوا كردهاست. داستان را براي مادر تعريف ميكند. مادر درحاليكه سعي دارد باقيمانده غذا را از لاي دندانش بيرون بكشد، گوش ميدهد. به بچه ميگويد: "اون فقيره. واسه همين بيتربيته. تو باهاش بازي نكن!" ( من غرق در منطق و فراست اين جورمادرها شدهام!!)
4- بچه غربي بستني ميخورد. مادر به او دستمال ميدهد تا دهانش را پاك كند.
بچه شرقي بستني ميخورد. مادر دور دهانش را پاك ميكندپ
5- بچه شرقي زر ميزند. مادر دعوايش ميكند. پدر به مادر ميتوپد كه بچه را دعوا نكن. بچه لگدي حواله پدر ميكند. مادر ميخندد. پدر بچه را دعوا ميكند . بچه شرقي زر ميزند. باز هم به او وعده و رشوه ميدهند(بچه غربي كلاً زياد زر نميزند)
6- بچه غربي زمين خوردهاست. بلند ميشود و به بازي ادامه ميدهد.
بچه شرقي زمين خوردهاست. مادر توي سرش ميزند و "يا امام رضا" ميگويد. بچه را بلند ميكند و مثل كيسه سيبزميني ميتكاند. بچه ميترسد و جيغ ميكشد. مادر گونه ميخراشد. هر دو مفصل هوار ميكشند. بعد بچه ميرود بازي كند. مادر آينه درميآورد تا آرايشش را كنترل كند.
7- در مطب دكتر حوصله بچه غربي سر رفتهاست. مادر از كيفش كاغذ و مدادرنگي بيرون ميآورد. بچه مشغول ميشود.
در مطب دكتر حوصله بچه شرقي سر رفته است.. مادر كاغذ و مداد رنگي ندارد. يك صورتحساب از كيفش درميآورد. يك خودكار ته كيفش پيدا ميكند. اول كلي "ها" ميكند و نوك زبانش ميزند تا بنويسد. بچه دو خط ميكشد. رنگ ندارد و جذبش نميكند. از جايش بكند ميشود تا دور اتاق چرخي بزند. مادر مثل گرامافوني كه سوزنش گير كردهباشد لاينقطع ميگويد "نرو، نكن، نگو، دست نزن، بيا، حرف نزن، آروم باش، ول كن، به پدرت ميگم ...". اعصاب همه خرد شدهاست. دلت ميخواهد بلند شوي و دودستي بكوبي توي سر مادر شرقي !!!
و اين ماجرا ها تمام نشدني است و... شايد بهتر باشه بگيم : والدين شرقي خود نياز به يك تربيت اساسي دارند.
4 امتیاز + /
0 امتیاز - 1392/05/22 - 23:19 در
یکی بود ... یکی نبود