آتشی در جان ما افروختی | رفتی و ما را ز حسرت سوختی | |
بیوداع دوستان کردی سفر | از که این راه و روش آموختی | |
گرنه از یاران بدی دیدی چرا | دیده از دیدار یاران دوختی | |
بیرخ او طرح صبر انداختی | ای دل این صبر از کجا آموختی | |
وحشی از جانت علم زد آتشی | خانمان عالمی را سوختی |
(3 ) |