تا سحر اي شمع بر بالین من


امشب از بهر خدا بیدار باش


سایه  غم ناگهان بر دل نشست


رحم کن امشب مرا غمخوار باش


آه ای یاران بفریادم رسید


ورنه مرگ امشب بفریادم رسد


ترسم آن شیرین تر از جانم ز راه


چون به دام مرگ افتادم رسد


گریه و فریاد بس کن شمع من!


بر دل ریشم نمک دیگر مپاش


قصه بیتابی دل پیش من


بیش از این دیگر مگو خاموش باش


همدم من مونس من شمع من


جز توام در این جهان غمخوار کو


ون دراین صحرای وحشتزای مرگ


وای بر من وای برمن یار کو؟

2 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/05/23 - 13:43 در کافه تنهایی

(2 )