گر به شمشير جفا پاره كني سينهء ما


همچنان مهر تو ورزد دل بي كينهء ما


رقم مهر و مه از سينه افلاك رود


نرود نقش خيال تو ز آئينهء ما


قطره اي بودي و دلها همه جوياي تو بود


شب چراغي شده يي باش بگنجينهء ما


جاي آنست كه خون سر زند از چشم حسود


بسكه پر شد دلش از كينهء ديرينهء ما


يارب اين نغمه كه پرداخت كه ابريشم عود


آتش انداخته در خرقهء پشمينهء ما


در صف طاعت اگر تيغ كشد غمزهء تو


خون بجيحون رود از مسجد آدينهء ما


بر نيايد نفس گرم «فغاني» امروز


در خمار است مگر از مي دوشينهء ما

3 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/05/23 - 17:02 در کافه تنهایی

(3 )