خوش آن که حلقههای سر زلف وا کنی
ديوانگان سلسلهات را رها کنی
کار جنون ما به تماشا کشيدهاست
يعنی تو هم بيا که تماشای ما کنی
کردی سياه، زلف دو تا را که در غمت
مويم سفيد سازی و پشتم دو تا کنی
تو عهد کردهای که نشانی به خون مرا
من جهد کردهام که به عهدت وفا کنی
من دل ز ابروی تو نبرم به راستی
با تيغ کج اگر سرم از تن جدا کنی **
گر عمر من وفا کند، ای ترک تندخوی
چندان وفا کنم که تو ترک جفا کنی **
سر تا قدم، نشانه تير تو گشتهام
تيری خدا نکرده مبادا خطا کنی **
تا کی در انتظار قيامت، توان نشست
برخيز تا هزار قيامت به پا کنی **
دانی که چيست حاصل انجام عاشقی؟
جانانه را ببينی و جان را فدا کنی **
شکرانه ای که شاه نکويان شدی به حسن
میبايد التفات به حال گدا کنی **
حيف آيدم کز آن لب شيرين بذلهگوی
الا ثنای خسرو کشورگشا کنی **
آفاق را گرفت، فروغی فروغ تو
(1 ) |