دلبر برفت و دلشدگان را خبر نكرد ياد حريف شهر و رفيق سفر نكرد
يا بخت من طريق مروت فروگذاشت يا او به شاهراه طريقت گذر نكرد
گفتم مگر به گريه دلش مهربان كنم چون سخت بود در دل سنگش اثر نكرد
شوخي مكن كه مرغ دل بي قرار من سوداي دام عاشقي از سر بدر نكرد
هر كس كه ديد روي تو بوسيد چشم من كاري كه كرد ديدة من بينظر نكرد
من ايستاده تا كنمش جان فدا چو شمع او خود گذر به ما چو نسيم سحر نكرد
(نجیب زاده)
2 امتیاز + /
0 امتیاز - 1392/05/24 - 11:37 در
کافه تنهایی