Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
A-Sh-F
پزشک معتمد بیاتویونی
باران و چتر و شال و شنل بود و ما دو تا...
جوی و دو جفت چکمه و گِل بود و ما دو تا
...
وقتی نگاه من به تو افتاد، سرنوشت
تصدیق گفته‌های «هِگِل» بود و ما دو تا...
روز قرارِ اوّل و میز و سکوت و چای
سنگینی هوای هتل بود
و ما دو تا
افتاد روی میز ورق‌های سرنوشت فنجان و فال و بی‌بی و دِل بود
و ما دو تا
کم‌
کم زمانه داشت به هم می‌ رساندمان در کوچه ساز و تمبک و کِل بود و ما دو تا

تا آفتاب زد همه جا تار شد برام دنیا چه‌ قدر سرد و کسل بود و ما دو تا،
از خواب می‌پریم که این ماجرا فقط یک آرزوی مانده به دِل بود و ما دو تا...
6 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/05/28 - 00:47 در یکی بود ... یکی نبود

(6 )