به قدر هرچه گل دیدم ، مرا آزار کردی " تو "

خیانت را دوباره در دلم تکرار کردی " تو "


عجب دیوانه بودم من که بستم دل به چشمانت


و کار قلب این دیوانه را دشوار کردی " تو "


چقدر از التماسم پیش مردم آبرویم رفت


چقدر این چشم ها را پیش مردم خوار کردی " تو "


شنیدم بارها با دیگران بودی ولیکن حیف


شهامت مال هرکس نیست،پس انکار کردی " تو "


چقد اشعار زیبایی برایم خواندی و گفتی


و بازی با دل بیمار من بسیار کردی " تو "


شبی که دیدمت با دیگری در کوچه جا خوردی


وناچار این طلوع تازه را اقرار کردی " تو "


دلم می خواست عکست پیش من باشد،نشد زیرا


مرا در دادن هرچه که بود اجبار کردی " تو "


نمی بخشم تو را،او را و هرکس را که بد باشد


خدایم خود تلافی می کند هرکار کردی " تو "


نمی بایست نفرین آخر پیمان ما باشد


مرا اما به این کار غلط ناچار کردی " تو "


دلم را دیگر از هرچه نگاه و آرزو کندم


تمام پنجره های مرا دیوار کردی " تو "


چه حسنی داشت درد این شکست تلخ،می دانم


مرا از خواب عشق و عاشقی بیدار کردی " تو "


1 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/05/28 - 15:06 در کافه تنهایی

(1 )