گویند بهشت با حور خوش است
من می گویم که آب انگور خوش است
این نقد بگیر دست ازان نسیه بدار
کآواز دهل شنیدن از دور خوش است
نیکی و بدی که در نهاد بشر است
شادی وغمی که در قضا و قدر است
با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل
چرخ از تو هزار بار بیچاره تر است
از من رمقی به سعی ساقی مانده است
وز صحبت خلق بیوفایی مانده است
از باده دوشین قدحی بیش نماند
از عمر ندانم که چه باقی مانده است
(3 ) |