خدايا من گناهي نكرده بودم كه اينك قلبي شكسته در سينه دارم . . .

گناه من چه بود كه بازيچه دست اين و آن بودم !

هر كه آمد بر روي قلبم پا گذشت و رفت و حتي پشت سرش را هم نگاه نكرد !

 .


خدايا چرا در اين روزها بايد در حسرت عشق و محبت باشيم ، عشقي كه تو در وجود همه قرار دادي و احساسي كه همه بتوانند عاشق شوند !



خدايا نميدانم ميداني در اين زمانه همه با احساس عشقي كه به آنها دادي قلبها را ميشكنند و خيانت ميكنند !



خدايا نميدانم ميداني كه عشقي كه تو آفريدي ديگر آن زيبايي و وفاداري را ندارد ؟



خدايا نگاهي كن به عاشقان واقعي ، ببين حال آن ها را ، بگو كه چه بر سر عشق آمده ؟!

ميخواهي فرياد بزنم تا بشنوي صداي مرا ؟ ميخواهي با صداي بلند گريه كنم تا بشنوي درد اين دل تنهاي مرا ؟


خدايا مگر عاشقان چه گناهي كرده اند كه هميشه بايد متهم رديف اول باشند ، چرا بايد به جاي آن آدمهاي بي وفا ، عاشقان محكوم به حبس ابد باشند ؟



خدايا ميشنوي حرفهاي مرا ، درك ميكني احساسات اين قلب زخم خورده مرا ؟!

چرا سكوت ؟ چگونه بايد بشنوم پاسخت را در جواب اين دل صبور ؟!


خديا اگر بخواهم از حال و روز خويش بگويم ، بايد در انتظار باران اشكهايت باشم ، تا بداني عشقي كه آفريده اي و احساساتش به چه روزي افتاده ، مثل اين است كه برگ سبزي از شاخه اش بر روي زمين افتاده و همه بر روي آن پا ميگذارند و يك برگ خشكيده همچنان بر روي شاخه اش مانده . . .!


خدايا در اين چند صباح باقي مانده از اين زندگي بي محبت و پوچ ، هواي عاشقان را داشته باش . . .

6 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/05/28 - 17:18 در یکی بود ... یکی نبود

(6 )