Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
A-Sh-F
پزشک معتمد بیاتویونی
از روز دستبرد به باغ و بهار تو

دارم غنیمت از تو گلی یادگار تو

تقویم را معطل پاییز کرده است

در من مرور باغ همیشه بهار تو

از باغ رد شدی که کشد سر مه تا ابد

بر چشم های میشی نرگس غبار تو

فرهاد کو که کوه به شیرین رهات کند

از یک نگاه کردن شوریده وار تو

کم کم به سنگ سرد سیه می شود بدل

خورشید هم نچرخد اگر در مدار تو

چشمی به تخت و پخت ندارم . مرا بس است

یک صندلی برای نشستن کنار تو
5 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/05/29 - 08:59 در یکی بود ... یکی نبود

(5 )