شهری که مردمانش یک آشنا ندارد
در دل هزار نیرنگ ، یک هم صدا ندارد
شهرم پر از ملال است ،تاریخ یک خیال است
شهرم قلم شکسته ،ماندن در او عذاب است
شهرم سکوت و خاموش، آغوش ها فراموش
شهرم سکون و راکد ،دیوار ها پراز گوش
سلول انفرادی ،کشتار دسته جمعی
زندانیان در این شهر هر گور را بنامی
شهرت کجاست یارم؟ خاکت کجا نشسته؟
درویش خسته ی تو تا انتها شکسته
دست نوشته های یاسی_اینگونه بود شهرم...
3 امتیاز + /
0 امتیاز - 1392/05/29 - 19:47 در
کافه تنهایی