ما یه بار بین راه نگه داشته بودیم غذا بخوریم،
یه خانواده دیگه هم اونور نشسته بودن…
یه بچه داشتن به زور اگه سه سالش بود،
بعد باباهه راه افتاده بود دنبال این هی صداش میزد : آقا سید محمد صادق بیا …
ما با این کهولت سن به زور اگه “هوی” صدامون کنن …
5 امتیاز + /
0 امتیاز - 1392/06/02 - 23:51 در
اعترافای باحال