یادت هست مادر؟
اسم قاشق را گذاشتی قطار،هواپیما،کشتی;تا یک لقمه بیشتر بخورم یادت هست؟
شدی خلبان،ملوان،لوکوموتیوران; میگفتی بخور تا بزرگ بشی آقا شیره بشی خانوم طلا بشی
و من عادت کردم که هر چیزی را بدون اینکه دوست داشته باشم قورت بدهم
حتی بغض های نترکیده ام را...
(3 ) |