من گرفتار سنگینی سکوتی هستم
که گویا قبل از هر فریادی لازم است
-----------------------
من تمام هستی ام را با نبرد با سرنوشت
در تهاجم با زمان آتش زدم کشتم
من بهار عشق را دیدم ولی باور نکردم
یک کلام در جزوه هایم هیچ ننوشتم
من ز مقصدها پی مقصودهای پوچ افتادم
تا تمام خوبها رفتند و خوبی ماند در یادم
من به عشق منتظر ماندن همه صبر و قرارم رفت
6 امتیاز + /
0 امتیاز - 1392/06/09 - 00:23 در
یکی بود ... یکی نبود