خسته ام از این کویر ، این کویر کور و پیر این هبوط بی دلیل ،
این سقوط ناگزیر آسمان بی هدف ، بادهای بی طرف ابرهای سر به راه ،
بیدهای سر به زیر ای نظاره ی شگفت ، ای نگاه ناگهان !
ای هماره در نظر ، ای هنوز بی نظیر ! آیه آیه ات صریح ،
سوره سوره ات فصیح ! مثل خطی از هبوط ، مثل سطری از کویر مثل شعر ناگهان ،
مثل گریه بی امان مثل لحظه های وحی ، اجتناب ناپذیر ای مسافر غریب ،
در دیار خویشتن با تو آشنا شدم ، با تو در همین مسیر ! از کویر سوت و کور،
تا مرا صدا زدی دیدمت ولی چه دور ! دیدمت ولی چه دیر ! این تویی در آن طرف ،
پشت میله ها رها این منم در این طرف ، پشت میله ها اسیر دست خسته ی مرا ،
مثل کودکی بگیر با خودت مرا ببر ، خسته ام از این کویر !
(4 ) |