یه چند ماهٍ که جای تو یکی رو پام میشینه
مثه تو غرق لبخنده ولی چشماش غمگینه
بهم زل میزنه تابا نگاهش غرق رؤیاشم
همش ساکت و آرومه تامن خوشبخت تر باشم
نه حرفی میزنه با من نه از من گله ای داره
فقط حس میکنم از عشق ازین بودن بیزاره
یه چند ماهیه جای تو یه ماشین ظرف میشوره
ولی بی عشق و بی شوقٍ آخه ماشینه مجبوره
توکه رفتی غذای من تو کلٍ روز یک وعده س
اونم بی میل و اجباری مگه انگیزه ای هم هس؟
یه چند ماهٍ که جای تو یه قاب عکس رو پامه
تو که از دنیا دل کندی! به جات این عکس باهامه
بردیا نجفی 6/1392