Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
A-Sh-F
پزشک معتمد بیاتویونی

سر بزار روی شونه هام   ,   تا بگم آروم از غصه هام تا بگم چی امد به سرم   ،    
رفت چرا نازنین دلبرم
عیش و شراب و مستی ،
کار ما بود
عشق و خدا و هستی ،
یار ما بود
اما شد، رنگ زمستون ,
نو بهار ما
بزم مهر و جنون در دل به پا بود سینه لبریزه از شور ،
از وفا بود
اما غم ، آمد به قلبم ،
ای خدا چرا؟
سوختم ، سوختم من از غم ،
دل او پی یار دیگری بود
که عمر رویای من به سر رسید باختم ،
باختم من به او ، همه ی عمرٍ دلدادگی رو
که غربت به خانه ام سرک کشید

3 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/06/19 - 01:11 در یکی بود ... یکی نبود

(3 )