سر بزار روی شونه هام , تا بگم آروم از غصه هام تا بگم چی امد به سرم ،
رفت چرا نازنین دلبرم عیش و شراب و مستی ،
کار ما بود عشق و خدا و هستی ،
یار ما بود اما شد، رنگ زمستون ,
نو بهار ما بزم مهر و جنون در دل به پا بود سینه لبریزه از شور ،
از وفا بود اما غم ، آمد به قلبم ،
ای خدا چرا؟ سوختم ، سوختم من از غم ،
دل او پی یار دیگری بود که عمر رویای من به سر رسید باختم ،
باختم من به او ، همه ی عمرٍ دلدادگی رو که غربت به خانه ام سرک کشید
(3 ) |