شمع
تا سحر ای شمع بر بالین من – امشب از بهر خدا بیدار باش
سایه غم ناگهان بر دل نشست – رحم کن امشب مرا غمخوار باش
کام امیدم به خون آغشته شد – تیرهای غم چنان بر دل نشست
کاندرین دریای مست زندگی – کشتی امید من بر گل نشست
آه ! ای یاران به فریادم رسید – ورنه مرگ امشب به فریادم رسد
ترسم آن شیرین تر از جانم ز راه – چون به دام مرگ افتادم رسد
گریه و فریاد بس کن شمع من – بر دل ریشم نمک دیگر مپاش
قصه ی بی تابی دل پیش من – بیش از این دیگر مگو خاموش باش
جز توام ای مونس شب های تار – در جهان دیگر مرا یاری نماند
ز آن همه یاران بجز دیدار مرگ – با کسی امید دیداری نماند
همدم من " مونس من " شمع من – جز توام در این جهان غمخوار کو ؟
اندرین زندان " من امشب " شمع من – دست خواهم شستن از این زندگی
تا که فردا همچو شیران بشکنند – ملتم زنجیر های بندگی
مجموع اشعار : استاد دکتر علی شریعتی
5 امتیاز + /
0 امتیاز - 1392/06/21 - 00:10 در
یکی بود ... یکی نبود