لاستيك قلبمو با ميخ نگات پنچر نكن*
بوق نزن ژيانميخورمت*
بر در ديوار قلبم نوشتم ورود ممنوع عشق آمد و گفت من بي سوادم*
پشت يه ژيان هم نوشته بود جد زانتيا*
قربان وجودت که وجودم زوجودت بوجود آمده مادر
4 امتیاز + /
0 امتیاز - 1392/06/21 - 20:49 در
یکی بود ... یکی نبود