تو مثل حادثه ی عشق ناگهان و زیبایی
شبیه صبح گل سرخ دلفریب و رویایی


تو نا گهانگی شعر را سبب هستی
دلیل عصمت این واژه های شیدایی


دوباره پلک غزل می پرد خمار آلود
دوباره دست دلم را بگیر دریایی !


بگیر و از عطش چشم خود شرابم ده
مرا که سهم توام یادگار تنهایی


تو سر نوشت منی ای سرشته با غزلم!
که بیت بیت مرا کرده ای فریبایی


به جرعه جرعه ی چشمت که تشنه خواهد ماند
تمام دفتر من بی تو ای مسیحایی

2 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/06/29 - 23:28 در کافه تنهایی

(2 )